شهید مطهری برخی از ویژگیها و اهداف سید جمالالدین را اینگونه ذکر میکند: «الف: مبارزه با خودکامگی مستبدان از طریق آگاهاندن مردم به اینکه مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است. ب: مبارزه با استعمار خارجی، اَعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. ج: دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعه اسلامی (او اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط و مسلمانان تلقی کرد). د: مبارزه با استعمار خارجی، اَعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی».[1] در ادامه به بررسی رویکرد پیشوایان بهائیت، پیرامون این شخصیت، خواهیم پرداخت.
پیامبرخواندهی بهائیان: حسینعلی نوری در لوح دنیا، با اظهار شگفتی و اندوه بسیار، استقبال رجال حکومتی از سید جمالالدین (هنگام ورود به تهران) و نقشآفرینی وی در امور حکومتی کشور را مایهی ذلّت عظیم دولت و دربار ایران دانسته است: «این ایام ظاهر شد آنچه سبب حیرت است. از قراری که شنیده شد، نفسی وارد مقرّ سلطنت ایران گشت و مجلس بزرگان را به ارادهی خود مسخّر نمود. فیالحقیقه این مقام، مقام نوحه و ندبه است. آیا چه شده که مظاهر کبری (شاه و صدرأعظم)، ظلّت عظیمی را برای خود پسندیدهاند! استقامت چه شد؟ عزت نفس کجا رفت؟... حال به مقامی تنزیل نمودهاند که بعضی از رجال خود را مَلعب جاهلین نمودهاند...».[2]
عباس افندی: وی نیز در نامهای به یکی از بهائیان قزوین، از سید جمالالدین با تعابیری چون «جمالالدین بیمعنی»، «جمالالدین مجهول» و «جمالالدین لاغفر الله لَه» یاد میکند.[3] افندی همچنین، سید جمالالدین را در کنار میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، یکی از «مزوّرین (فریبکار و دغلکار)» و «صنادید (بزرگان) شیطان» خوانده و به عنوان «أعظم مفسدین عالم و مضرّین بر جمال قِدَم»، مورد هتک قرار داده است.[4]
شوقی افندی: وی نیز سید جمالالدین اسدآبادی را «سید اَفغانی عَدو لَدود و حَقود (دشمن عنود و کینهور)» میخواند و از اینکه سید جمالالدین به بیماری سرطان مبتلا میشود، اظهار خشنودی میکند.[5]
اما با نادیده گرفتن شعارهای عوام فریب سرکردگان بهائی، که در آنها مردم و خصوصاً بهائیان را از توهین به سایر انسانها، حتی دشمنانشان بازمیدارد (و خود به آن عامل نیستند)[6]، چه عواملی سبب برانگیختن کینه و دشمنی سرکردگان بهائی، نسبت به سید جمالالدین اسدآبادی شده است؟! در ادامه به دو عامل از چرایی این دشمنیها، اشاره خواهیم نمود.
عامل اول: سید جمالالدین اسدآبادی که گویا به ماهیت پوچ و وابستهی جریان بابیت پی برده بود، نسبت به باب و بهاء، نظر مساعدی نداشت. همچنان که در وصف او میخوانیم: «سید جمالالدین یک مسلمان مترقی و تجدد طلب و نسبت به اسلام بسیار پُرشور بود. مُشارالیه گرچه متعصب نبود، ولی پیرو انحرافی در دین هم نبوده. مقاله او که در دائرة المعارف پطرس بستانی، راجع به مذهب بابیه نوشته، دلیل آن است که وی احساسات خوبی به آن مذهب نداشته است».[7] لذا چه بسا مواضع سرسختانهی سرکرگان بهائی نسبت به او، از اینرو بوده است.
عامل دوم: اما مهمترین عاملی که سبب میشد پیشوایان بهائی، نسبت به سید جمالالدین دیدگاه نامساعدی داشته باشند و او را مورد سبّ و لعن قرار دهند، بیداری و استعمارستیزی او بوده است. به راستی اهدافی که سید جمالالدین به دنبال تحقق آنها بود ( نظیر: استعمارستیزی و وحدت جهان اسلام)، با منافع استعمار و جیرهخوران آنان (یعنی بهائیت) در تضاد و بهائیت به دنبال محو آنها بوده است. لذا انتشار افکار او، سبب ناراحتی و دردسر را برای اربابان استعمارگر و فزونخواه سرکردگان بهائی، فراهم کرد. از اینرو، سران وابستهی بهائیت، مدام از سید جمالالدین بیزاری جسته و او را مورد سبّ و لعن خویش قرار میدادند، که این مسأله خود به تنهایی، حکایت از پیوند دیرین و محکم تشکیلات بهائیت، با استعمار دارد.[8]
پینوشت:
[1]. ر.ک: مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر، ص۲۰- ۲۹. به نقل از سایت ویکیشیعه.
[2]. ر.ک: حسینعلی نوری، لوح عالم، مندرج در مجموعه الواح خشتی، ص 126.
[3]. ر.ک: محمد گلبن، خلاصة البیان میرزا آقاخان (کرمانی) و نظر میرزا حسینعلی، مندرج در راهنمای کتاب، سال 16، ش 12-10، دی اسفند 1352، ص 712-708.
[4]. اسدالله مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 128 بدیع، ج 3، ص 39 به بعد.
[5]. شوقیافندی، توقیعات مبارکه، لوح أحباء شرق، ص 189.
[6]. نظیر: ر.ک: عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 287.
[7]. سیدحسن تقیزاده، مجلهی کاوه، چاپ برلین، سال 2 ، ش 3، دوره جدید.
[8]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به سلسله مقالات: بهائیت و استعمار